شناسه خبر : 47198
دوشنبه 14 تير 1395 , 09:38
اشتراک گذاری در :
عکس روز

"دکتر گفت: تمام کرده‌اند!"

محمدحسن جعفری؛ "فریدون خیام باشی" از محافظان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال‌ 59 و 60 بوده است؛ سال‌هایی که انقلاب اسلامی با حوادث گوناگونی روبرو شد؛ از آغاز جنگ تحمیلی گرفته تا ترور آیت‌الله خامنه‌ای و انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی. او خاطرات بسیار و شیرینی از همراهی با رهبری دارد. در ادامه گفت‌و‌گوی تفصیلی ما با خیام‌باشی را می‌خوانید.

دفاع پرس: ابتدا خودتان را معرفی و بیان فرمایید که چگونه به سپاه پاسداران پیوستید و محافظ شخصیت‌ها شدید.

خیام باشی: من فریدون خیام باشی هستم؛ که بیشتر مرا فرید صدا می‌زدند. 22 مرداد سال 1358 وارد سپاه شدم. وقتی که وارد سپاه شدم، در درگیری‌های گنبد و غائله خلق عرب حضور پیدا کردم و چند وقتی نیز ماموریت یافتم تا برای محافظت از اموال مصادره شده به کیش بروم. حدود یک ماه آنجا بودم که به تهران برگشتم و به درخواست خودم به یگان حفاظت از شخصیت‌ها رفتم.

دفاع پرس: شما از نیروهای گردان‌های 9 گانه پادگان ولی عصر(عج) بودید؟

خیام باشی: بله. من از نیروهای گردان 3 بودم. آقای مجتبی حیات کماران از دوستان بنده که در حفاظت با هم بودیم، نیز در آن گردان بود.

زمانی که درخواست دادم تا به حفاظت بروم، اولین جایی که مرا فرستادند خدمت آقای هاشمی رفسنجانی بود. پس از یک ماه که محافظ هاشمی رفسنجانی بودم از آقای قمی که محافظ آیت‌الله خامنه‌ای بود، خواستم که جایش را با بنده عوض کند؛ چرا که منزل من به منزل آیت‌الله خامنه‌ای نزدیک بود و من خدمت حضرت آقا رفتم. اولین روزی که من محافظ آقای خامنه‌ای شدم، روز اول جنگ بود. روزی که عراق با هواپیماهای خود به تهران حمله کرد.

روز اول جنگ به همراه آقا به کارخانه کفش ملی در جاده کرج رفته بودیم. آنجا ایشان سخنرانی داشتند و در حال سخنرانی بودند که صدای انفجار را شنیدیم. این کارخانه پشت مهرآباد بود.

دفاع پرس: واکنش آیت‌الله خامنه‌ای پس از آغاز حمله رسمی عراق چه بود؟

خیام باشی: پس از حمله هوایی به تهران با ایشان به ستاد مشترک ارتش در چهارراه قصر رفتیم.

دفاع پرس: حضرت آقا پیش از ریاست جمهوری حضور پررنگی در جبهه‌ها داشتند؛ که بعد به دلیل دستور امام اجازه نیافتند که در مناطق جنگی حضور یابند؛ در رابطه با این دوره که همراهی با شهید مصطفی چمران نیز داشتند، بفرمایید.

خیام باشی: دکتر چمران از همان اوایل جنگ ستادی را در اهواز برپا کرده بود، وی نماینده امام(ره) در شورای عالی دفاع بود. با آغاز جنگ نیز امام، آیت‌الله خامنه‌ای را نماینده خود در شورای عالی دفاع مطرح کردند. ما هر هفته که آیت‌الله خامنه‌ای نمازجمعه را اقامه می‌کردند، شنبه یا همان جمعه به جبهه می‌رفتیم و در آن ستاد مستقر می‌شدیم. ایشان از آنجا بر جنگ نظارت داشتند و خیلی از جبهه‌ها را نیز بازدید می‌کردند. ستاد قبل از این که در استانداری باشد در دانشگاه جندی شاپور اهواز بود. شهید چمران در آن روزهای نخست تک‌هایی را انجام می‌داد و به شکار تانک‌های عراقی می‌پرداخت.

یک شب آیت‌الله خامنه‌ای به دکتر چمران گفتند که ما نیز برای شناسایی و تک با شما می‌آییم. لذا حرکت کردیم و با پای پیاده همراه با آقا به شناسایی مواضع دشمن پرداختیم. شب دوم نیز این کار ادامه یافت. شب سوم با وجود خستگی‌های زیادی که داشتیم شهید چمران از ما خواست که دوباره برویم و گفت این بار موفق خواهیم شد. حرکت کردیم؛ اما از حضرت آقا خواستیم که بمانند و استراحت کنند. نزدیکی‌های صبح بود که تانک‌های عراقی را دیدیم. دو یا سه تانک را با آرپی‌جی زدیم. اما با زدن آن تانک‌ها، عراقی‌ها ما را زیر شلیک تیربارهای خود قرار دادند و مجبور شدیم که از آن منطقه فرار کنیم و حدود سه کیلومتر در حاشیه‌ی نهر آبی دویدیم. شهید چمران با جمعی دیگر که در قسمت دیگری از خط بودند، زودتر به مقر برگشته بودند. او فکر کرده بود که ما به شهادت رسیده‌ایم؛ لذا خبر شهادت ما را به حضرت آقا داده بود. سه، چهار ساعت پس از چمران با سر و روی کاملا خاکی به دانشگاه رسیدیم. حضرت آقا وقتی ما را دید، در همان حالت ما را در آغوش گرفت و بوسید.

آیت‌الله خامنه‌ای در جبهه‌ها حضور داشتند و هر هفته برای نمازجمعه به تهران می‌آمدند. صبح جمعه که به تهران می‌رسیدیم، حضرت آقا ابتدا خدمت امام خمینی(ره) می‌رسیدند و گزارش‌هایی از جبهه به ایشان می‌دادند و از همان‌جا مستقیم به دانشگاه تهران می‌رفتیم. بعد از نماز به منزلشان می‌رفتیم تا ناهاری بخورند و استراحتی بکنند و سپس همان روز یا صبح فردا دوباره به جبهه بازمی‌گشتیم.


نخستین پاسدار از سمت راست، خیام باشی است.

دفاع پرس: کارشکنی‌های بنی صدر در امور جبهه و ستاد جنگ‌های نامنظم که حضرت آقا نیز در آنجا بودند به چه صورت بود و واکنش آیت‌الله خامنه‌ای به رفتارهای بنی صدر چه بود؟

خیام‌باشی: آقا پل ارتباطی امام و بچه‌های جبهه و جنگ بودند. این بچه‌های جبهه و جنگ نیز عبارت بودند از حسین علم الهدی، محمد جهان آرا و مانند آن‌ها. بنی صدر در ارتش بود و هیچ سلاحی به این نیروها نمی‌داد و اعضای ستاد به سختی امکانات خود را تهیه می‌کردند. یک روز جهان آرا به مقر ستاد که در استانداری اهواز بود، آمده بود. پیش آقا اشک می‌ریخت و می‌گفت هیچی نداریم، دست خالی هستیم و خرمشهر دارد از دست می‌رود. اعضای ستاد به سختی وسایلی را تهیه می‌کردند و برای نیروهای در خط می‌فرستادند. این اقل امکانات نیز از طریق افسران مذهبی و انقلابی ارتش همچون شهبازی، صیاد شیرازی، سلیمی و... تامین می‌شد.

دفاع پرس: حضرت آقا خودشان نیز در خطوط مقدم حضور می‌یافتند؟

خیام‌باشی: بله و حضور ایشان تاثیر بسیاری مثبتی بر روحیه رزمندگان می‌گذاشت. همراه با آقا به جبهه‌های دُب حردان، خرمشهر، بستان و... رفتیم. حتی به محل‌هایی که نظامیان ارتشی حضور داشتند نیز می‌رفتیم و ارتشی‌ها از حضور آیت الله خامنه‌ای بسیار خوشحال می‌شدند. گاهی نیز برخی از مسئولین و روحانیون مانند آیت الله شاه آبادی به جبهه می‌آمدند و همراه با آیت الله خامنه‌ای به خطوط مقدم سر می‌زدند و از وضعیت نیروها و نیازهایشان اطلاع می‌یافتند. اگر نیاز شدیدی نیز وجود داشت و از طریق راه‌های موجود امکان پذیر نبود، ایشان خدمت امام می‌رسیدند و آن مشکلات را مطرح می‌کردند.


نفر دوم از سمت راست: فریدون خیام باشی

دفاع پرس: حضرت آقا آن وقت نماینده مجلس نیز بودند. آیا در ابتدای جنگ به مجلس هم می‌رفتند؟

خیام‌باشی: آن وقتی که مسائل مهمی در مجلس مطرح بود، به مجلس می‌رفت و در دیگر وقت‌ها در جبهه بود.

دفاع پرس: آیت الله خامنه‌ای نماینده مجلس شورای اسلامی و از روحانیون تراز اول انقلاب بود و تهران نیز درگیر مسائل مختلف سیاسی بود، ایشان می‌توانستند با آغاز جنگ در تهران بمانند اما به نظر شما چه دلیلی باعث شد که خود همچون یک فرمانده نظامی وارد میدان شود و در جبهه و خطوط مقدم حضور یابد؟

خیام‌باشی: سپاه آن روزها آنچنان قوی نبود. ارتش نیز در اختیار بنی صدر بود. حضرت آقا می‌دانستند که اگر به جبهه نروند، کسی نیست که پلی میان رزمندگان و مدافعان مردمی با امام باشد. شهید چمران نیز نماینده امام بودند اما ایشان بیشتر درگیر کارهای دفاعی بودند. لذا اخبار صحیح جنگ از طریق آیت الله خامنه‌ای به امام می‌رسید. ضمن اینکه این نکته نیز باید بیان شود، اولین فردی که در میدان جنگ موجب تقویت سپاه شد، حضرت آقا بود.

دفاع پرس: در دوران فرماندهی کل قوا توسط بنی صدر شاهد شکست‌های پی در پی و سقوط شهرها و شهادت بسیاری از رزمندگان همچون حسین علم الهدی و یارانش بودیم، واکنش آیت الله خامنه‌ای به این مساله چه بود؟

خیام‌باشی: حضرت آقا از شهادت رزمندگان ناراحت می‌شدند اما همواره در خطوط مقدم حضور می‌یافت و به آنان امید و روحیه می‌داد. حضرت آقا با تمام سختی‌های موجود در کنار رزمندگان بود. گاهی اوقات هواپیما برای رفت و برگشت آقا از تهران به اهواز، داده نمی‌شد و چندین بار با قطار رفت و آمد کردیم. لباس مبدل بر تن ایشان می‌کردیم و صورتشان را با چفیه می‌بستیم تا دیگران متوجه حضور ایشان نشوند. یک بار نیز هواپیمای خوبی در اختیار حضرت آقا قرار داده نشد به طوری که خلبان راه را گم کرد و ما به یکباره دیدیم که بالای خلیج فارس هستیم. پس از عزل بنی‌صدر، جبهه‌ها سر و سامان یافتند و نیروهای انقلابی و رزمندگان به پیروزی‌های پی در پی دست یافتند.

دفاع پرس: آن روزی که بنی صدر از فرماندهی کل قوا عزل و قرار بود در مجلس استضیاح بشود، شما با حضرت آقا بودید؟

خیام‌باشی: روزی که بنی صدر عزل شد، همراه با ایشان در شهر نور بودیم. آن روز مراسم گرامیداشتی برای شهید علی اکبر شیرودی در آن شهر برپا شده بود. ساعت 12 شب، از طریق رادیو اعلام شد که بنی صدر عزل شده است. حضرت آقا در اتاقی در حال استراحت بودند، من سریع در اتاق را زدم و خبر را به اطلاع حضرت آقا رساندم. ایشان هم گفتند سریع حرکت کنیم به تهران برویم. گفتیم آقا نمی‌شود صبح برویم؟ و ایشان گفتند: نه، باید حرکت کنیم تا صبح تهران باشیم.

در راه حضرت آقا برای اینکه ما خوابمان نگیرد به همراه آقای حسین شمسایی ذاکر اهل بیت(ع) که برای آن مراسم آمده بودند، غزل خوانی کردند. آقا به شعر خیلی علاقه داشتند.

ساعت 7 صبح به تهران رسیدیم. مستقیم خدمت امام رفتیم و سپس به مجلس رفتیم.

دفاع پرس: چند روز پس از استیضاح بنی‌صدر ماجرای ترور حضرت آیت الله خامنه‌ای صورت گرفت. در این مورد هم بفرمایید.

خیام‌باشی: صبح روز شنبه 6 تیر همراه با آقا خدمت امام رسیدیم. پس از آن برای جلسه پرسش و پاسخ هفتگی که هر هفته در مسجدی از تهران برگزار می‌شد، راهی مسجد ابوذر شدیم. قرار بود پس از آن جلسه به فرودگاه برویم و عازم جبهه بشویم.

تعداد ما محافظان شش نفر بود، به نوبت 4 نفر همراه با آقا و 2 نفر استراحت داشتیم. آن روز نوبت مرخصی من و یکی دیگر از دوستانم بود اما چون آن روز حضرت آقا می‌خواستند خدمت امام بروند، من نیز فرصت را غنیمت شمردم و همراه با ایشان برای دست‌بوسی به جماران رفتیم. اغلب اوقات که با آقا به بیت امام می‌رفتیم، امام پس از جلسه به ایوان روبروی اتاق می‌آمدند و ما می‌رفتیم خدمت ایشان سلامی عرض می‌کردیم.

آن روز هر شش نفرمان با آقا بودیم. من، حیات کماران، حاجی باشی، حسین جباری، محسن جوادیان و جواد پناهی. به مسجد ابوذر که رسیدیم من کنار ماشین ایستادم تا نگهبان ماشین باشم و ماده منفجره‌ای به آن نچسبانند. دیگر بچه‌ها نیز به اتفاق آقا به داخل مسجد رفتند. نماز قرائت شد و آقا مشغول سخنرانی شد. در بین سخنرانی به ناگهان صدای انفجار را که شبیه به صدای شلیک گلوله بود، شنیدم. اولین کاری که کردم، به سمت درب مسجد رفتم، وارد مسجد شدم و در را بستم تا کسی خارج نشود. بعد به سمت شبستان رفتم و دیدم آقا روی دستان محمدرضا حاجی باشی است و دارد به سمت در خروج می‌آید. دیگر بچه‌ها نیز جمعیت را کنار می‌زدند.

آقا را آوردیم و در ماشینمان که بلیزر بود، گذاشتیم. حسین جباری راننده بود. اولین فکری که به ذهنمان رسید این بود که آقا را به درمانگاهی در دو راهی قپان ببریم. آقا را به آن درمانگاه بردیم، لباس‌های آقا تماما خونی بود و نگران جان ایشان بودیم. در درمانگاه گفتند سریع ایشان را به بیمارستان ببرید چون نمی‌توانیم اینجا برایشان کاری بکنیم. پرستاری همراه با یک کپسول اکسیژن همراه ما شد اما کپسول وارد ماشین نمی‌شد به ناچار در ماشین را باز گذاشتیم. یکی در را گرفت و پرستار با یک دستش کپسول را در بیرون از ماشین نگه داشت و با دست دیگرش ماسک اکسیژن را بر صورت آقا گذاشت.

پشت بی‌سیم وضعیت را اطلاع دادیم. یک ماشین بنز از کمیته نیز به یاری ما آمد و راه را برای ما باز کرد.

آقا را به بیمارستان رساندیم. پزشک سریع نبض آقا را گرفت و گفت: تمام کرده است!. وزیر بهداری، دکتر ولایتی و دکتر فاضل نیز چند دقیقه بعد به بیمارستان رسیدند. دکتر فاضل که وضعیت آقا را دید، مکث نکرد و گفت سریع اتاق عمل را آماده کنید. حضرت آقا حدود سه ساعت در اتاق عمل بود. از طرف ما آقای حاجی باشی در اتاق عمل بود و ما بیرون ماندیم.

پس از عمل گفته شد که باید ایشان را به بیمارستان قلب شهید رجایی در خیابان ولیعصر(عج) ببریم. این بیمارستان باند بالگرد داشت و برنامه ما این بود که حضرت آقا را با بالگرد جابجا کنیم اما ازدحام زیادی جلوی ساختمان بیمارستان بود و مردم متفرق نمی‌شدند. طرحی به ذهنمان رسید، یک هلی‌کوپتر آمد، یکی از بچه‌ها را روی برانکارد خواباندیم، وارد بالگرد کردیم و بالگرد پرواز کرد و جمعیت متفرق شدند. 15 دقیقه بعد، هلی کوپتر دوم آمد و حضرت آقا را به بیمارستان شهید رجایی منتقل کردیم. چون در بالگرد ظرفیت حضور همه ما را نداشت، دو تا از محافظ‌ها با آن رفتند و ما چهار نفر با آمبولانسی که آنجا بود راهی آن بیمارستان شدیم.

وقتی به آن بیمارستان رسیدیم، ایشان مجددا به اتاق عمل برده شدند و حدود 6 ساعت در اتاق عمل بودند. در همان ساعات نخست بسیاری از مسئولین و نمایندگان مجلس به بیمارستان آمدند. عبدالحمید دیالمه نماینده مجلس به بیمارستان آمد و تا دو ساعت قبل از برگزاری جلسه حزب جمهوری اسلامی که آن حادثه پیش آمد در بیمارستان بود. گفت من می‌روم جلسه و برمی‌گردم که دیگر برنگشت و در آن جلسه به شهادت رسید.

پس از چند روز که آقا به هوش آمدند و تقریبا حالشان خوب شده بود، او را به بخش منتقل کردند و در اتاقی بستری شد که امام نیز بعدها در آن اتاق بستری شد.

دفاع پرس: چه زمانی خبر شهادت بهشتی و یارانش را به حضرت آقا دادید؟

خیام‌باشی: آقای رفسنجانی و بسیاری از مسئولین و علما به دیدار او می‌آمدند اما خبری از بهشتی نبود و ایشان هر بار سراغ بهشتی را از آن‌ها و ما می‌گرفت. تلویزیون و رادیو را از اتاق خارج کرده بودیم و اجازه ورود یک روزنامه هم به اتاق ندادیم. دکتر میلانی پزشک معالج حضرت آقا گفته بودند، ایشان نباید از شهادت بهشتی باخبر شوند تا اینکه پس از مدتی و با بهبودی نسبی حضرت آقا مطلع شدند.

آیت الله خامنه‌ای درد بسیاری داشت. دستش قطع عصب شده بود و بسیار درد داشت. شب تا صبح دست آقا را ماساژ می‌دادیم. یک شب که نوبت من بود تا کنار آقا بنشینم و دستشان را ماساژ بدهم، خوابم برد. یک دفعه متوجه شدم آقا با دست سالمش مرا نوازش می‌کند.


این عکس مربوط به بالکن اتاق بیمارستانی است که حضرت آقا در آن بستری بود.

دفاع پرس: حضرت آقا چند مدت در بیمارستان بستری بودند؟

خیام‌باشی: حدود یک ماه و نیم در بیمارستان بستری بودند و سپس ایشان را به منزلی در اقدسیه بردیم و در آنجا استراحت کردند. تا آن مدت در کنار حضرت آقا بودم و وقتی به ریاست جمهوری رفتند دیگر در کنار ایشان نبودم و به جبهه رفتم.

دفاع پرس: اگر خاطرات دیگری از روزهای بودن با آقا برایمان بیان کنید، ممنون می‌شویم.

خیام‌باشی: ایشان ما را مانند فرزندهای خودشان می‌دانستند و احساس می‌کردیم او پدر ماست. ایشان به ما خیلی علاقه داشت و بیشتر اوقات فراغتش را با ما می‌گذراند.

جلسات شورای عالی دفاع گاهی تا نیمه‌های شب طول می‌کشید. ما گرسنه‌مان می‌شد، یک بار ما محافظان تصمیم گرفتیم برویم ساندویچ بخوریم، رفتیم ساندویچ خوردیم. وقتی برگشتیم و جلسه تمام شد، حضرت آقا گفتند خب، برویم با همدیگر شام بخوریم. گفتیم راستش آقا ما یک چیزی خوردیم، تا این را گفتیم آقا ناراحت شدند و گفتند من چیزی نمی‌خورم تا شام را کنار شما بخورم آن وقت شما رفته‌اید، شام خورده‌اید؟!

بیشتر وقت‌ها شام و ناهار را با آقا و فرزندانشان سر یک سفره می‌خوردیم. میثم دو سه سال و مسعود شش سالش بود، مجتبی و مصطفی نیز نوجوان بودند.

یک سفر با آقا به تبریز رفته بودیم، مراسمی در خصوص شعر بود و قرار بود بعدش به منزل آیت الله مدنی امام جمعه تبریز برویم. به خانه آیت الله مدنی رفتیم، ایشان به حضرت آقا گفتند که اتاقی برای استراحت شما آماده شده است. ما همراه با آقا به آن اتاق رفتیم. آیت الله مدنی به ما گفتند بگذارید آقا استراحت کنند. آقا گفتند این بچه‌ها همیشه کنار من هستند و در کنار هم استراحت می‌کنیم.

شب که به خانه می‌آمدیم، حفاظت از ساختمان با نیروهای دیگری بود و ما استراحت می‌کردیم. به آن نیروها سپرده بودیم که اگر یک وقت آقا بیدار شدند و خواستند جایی بروند، حتما ما را مطلع کنید. آن روز صبح، آقا به حمام عمومی رفته بودند. ما که بیدار شدیم، دیدم ایشان نیستند، از آن‌ها پرسیدیم آقا کجاست؟ چرا ما را خبر نکردید؟. این‌ها هم گفتند خواستیم خبر کنیم که آقا اجازه ندادند و گفتند بگذارید استراحت کنند. شروع کردیم به گشتن در خیابان‌ها و حمام‌ها تا بالاخره آقا را پیدا کردیم. به آقا گفتیم، اگر نمی‌خواهید ما باشیم، بگویید ما برویم اما الان که هستیم مسئولیت جان شما با ماست. بعد آقا همان روز آمدند و از ما عذرخواهی کردند که خیلی شرمنده شدیم.

دفاع پرس: از اینکه وقت خود را اختیار ما قرار دادید، خیلی ممنونم.

خیام‌باشی: خواهش می‌کنم.

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi